صفحه اصلی توسعه فردی و مشاوره مهندس احمدرضا زارعی در اینستاگرام
صفحه اصلی تقویت حافظه و تندخوانی در اینستاگرام
کانال انگیزشی صدای زندگی در تلگرام
غرق باید شد درونِ چشمِ او
این قرنطینه چه شیرین می شود!
هر چه میخواهم لبانَش گفته اند
قصه ی این عاشقی، دین می شود!
من که گُم بودم، مرا او چید و، سبز
مانده ام، تا آخرت این می شود!
بوی آغوشَش شفایم می دهد
خوانده ام؛ آن چهره یاسین می شود!
همسفر، با تو امید است و نشاط
با تو دنیا شاد و رنگین می شود...
احمدرضا زارعی
بعد از گذشت مدت ها، اولین پست جدید در وبلاگ... حس عجیبیه که توی خونه ی خودت احساس غریبی کنی
تو رویِ گُلی تازه، با بویِ بهارانی
من عاشقِ دیوانه، می رقصم و می خوانم
تو چشمِ خماری شو، با چشمکی از حس ها
تا گُل بدهم با تو، باش ای دل و می مانم
چَه چَه شده ام تا تو، لبخندِ خدا باشی
از حالِ منِ عاشق، می دانی و می دانم
رنگ است که می بارَد، از پا بروم تا سر
من یا که تو ام اکنون؟! رفتست سر و جانم
تنها شده ام با تو، باشد که چنین باشد
تا اوجِ ابد شعرَت، ثبت است به دیوانم...
از: احمدرضا زارعی
خشت خشتی که بر این کاخِ دلِ خود زده ام
همه از گوشه ی چشمی ست، که بر گُل دارم
باغ را تا به نهایَت زده ام راهِ خیال
من چه بسیار در این قصه تحمُّل دارم
...
بداهه، احمدرضا زارعی، 6-8-1392
راستگوترین عضو بدن "چشم" هست. واسه همینه که یه عده عقلشونو میدن دستش، میشه "دروغگوترین"!!...
(احمدرضا)
به آستانه رسیدم، از آن نگاهِ عمیق
درونِ سینه ی تنگم، نشسته آهِ عمیق
به بُهتِ خود چه بگویَم، که اینچنین بی خود
درونِ خالِ تو افتاده، مثلِ چاهِ عمیق
سیاه کرده تمامِ سکوتِ هر روزم
تو و؛ اشاره و؛ من: شوقِ اشتباهِ عمیق!
هبوطِ ما به بهشتی که جاودان باشد
لب است و سُرخِ محبَّت، همین گناهِ عمیق!
طلوعِ صبح و امیدی که بسته ام در دل
دوباره بر تَبِ آغوش و پرتگاهِ عمیق
از: احمدرضا زارعی
توی زیباترین صحنه ی فیلمی که عاشقشی، چشماتو ببند! وقتی آهنگ مورد علاقتو داری گوش میکنی، گوشاتو بگیر! غذای مورد علاقتو بدون هیچ ادویه ای بخور!! وقتی خوشبوترین گل مورد علاقتو دیدی، بینیتو بگیر! با دستکش پشمی صورتتو لمس کن!! بنظرت آیا شکر حواس پنجگانه ی سالم واجب نیست؟!
(احمدرضا)
به گِردِ خاطرِ تو در مدارَم
که بُردی طاقت و صبر و قرارم
تو چرخیدی و، چرخید این زمانه
نمی دانم ز حالِ روزگارم
جهان خاموش بود و؛ خنده هایَت
چه برقی می زند سیمایِ یارَم
به رقصِ سٌرخِ لب های تو مستم
کمی آرامتر! شیرین نگارَم!
به نامِ دوست، شعری شد فدایَت
همین تا آخرِ دنیاست کارَم
از: احمدرضا زارعی