چو از دل بر آید نشیند به دل

چو از دل بر آید نشیند به دل

دل نوشته های من...
چو از دل بر آید نشیند به دل

چو از دل بر آید نشیند به دل

دل نوشته های من...

غزلی تازه بگو...

غزلی تازه بگو، تا نفسی ساز کنیم

راهِ تنگی که نشستست به دل، باز کنیم

او که شعری به سفیدیِ پرِ عشق سرود

رفت تا صحبتی از حادثه آغاز کنیم

تا بگوید که زمین جای من و، راهِ تو نیست

باید از خاکِ زمان رسته و پرواز کنیم

در شرابِ غزلِ اوست، جهان، مست هنوز

با نیازی، غَمِ دل تا به سحر، راز کنیم

قلمَت زنده به شور است و به اشعاری خوش

تا جهان هست، به لب، نامِ تو آواز کنیم


از: احمدرضا زارعی


تقدیم به روح شاعر گرانقدر، مرحوم سجاد کهنسال

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد