چو از دل بر آید نشیند به دل

چو از دل بر آید نشیند به دل

دل نوشته های من...
چو از دل بر آید نشیند به دل

چو از دل بر آید نشیند به دل

دل نوشته های من...

تهمت

اولین باره که اینجوری مینویسم! تا حالا متنی شبیه این ننوشته بودم.


بذارین قبل از گذاشتن متن اینجا، یه توضیحی بدم اول.


داشتم خاطراتم رو مرور می کردم، یادم اومد که شخصی بهم تهمتی زده بود، و خدا را شکر فاش شد دروغگوییش. توی همون حس و حال بودم که این نوشته اومد، در جواب به عمل اون شخص.


و به تهمت ماندی

کور و کوته خواندی

که مرا در پَسِ امواجِ کلامت، لِه و موّاج کنی

بویِ بد، فتنه، فریب از تو چه غوغای کُنَد

هو و هم های کُنَد.

و خدا نزدیک است

و ز چشمش نتوانی تو که پنهان گردی

باز کن روی و رُخَت گر مردی...


احمدرضا!

دلتنگی

احساس تنگیِ نفس، احساس گم کردن چیزی که هرچی میگردی پیداش نمیکنی، احساس اینکه چیزی تو سینت بوده ولی الان سر جاش نیست! 


آروم و قرار نداری، دست به هر کاری میزنی که خودتو باهاش سرگرم کنی خیلی زود ازش خسته میشی. 


کسی میاد حالتو میپرسه، یه لحظه میخندی و میگی: "خوبم". بعداز چند کلمه صحبت کردن باهاش دوباره میری تو فکر. دوباره میپرسه: "خوبی تو؟" ایندفه دیگه مثل قبل نمیخندی و میگی: "آره خوبم...یعنی خوب میشم!"


حسِ بی حوصلگی! اگه بذارن ممکنه بگیری بخوابی!! واقعا عجیبه!! چه قدرتی داره این دلتنگی...

 

از: احمدرضا زارعی

آنچه گذشت...

نفر اول نشسته داره یه متنی رو میخونه. نفر دوم میگه: "بها بها قلمی که توراست". یکی از اون حوالی رد میشده میگه: "یا عاشقی یا پاچه خوار!". نفر اولی برمیگرده میگه: "این متن چه ربطی به پاچه خواری داره؟! (بنده خدا فکر کرده بوده که نفر سومی داره راجبه متنش صحبت میکنه، نگو منظور تعریف نفر دومی بوده!!) نفر دومی میگه: "رهایش کن که خیرِگیست کرداری که نامفهوم باشد و گنگ". نفر سومیه دوباره میاد میگه: "نظر دادن جرمه؟! اگه جرمه که دستمال بیارین ببندین دهن ملتو که حرف نزنن!!". نفر اولی میگه: "میبخشین دوست محترم، داری میگی نظر دادن خودت، ولی نظرت راجب حرفاست و هیچ ربطی به متن که نداشت؟! ادبی، احترامی، بندی، بساطی، وضعی، اوضایی، چیزی داداشِ من!!". نفر سومی دیگه فکر کنم داغ میکنه، میگه: آقا شما چرا هی از هم تعریف میکنین!!! یخورده از هم نقد هم کنین!!!!!


جل الخالق از مردمانی که خدا خلق کرده! یعنی روز به روز به عظمتش بیشتر پی میبرم. خدایا، شکرت.


پ.ن: آقا درکِ من که نکشید، شما فهمیدی این نفر سومی چِش بود؟ بلاخره مردم بابت تعریف پاچه خوارن یا عاشقن یا جناب عالی داری از نوشته انتقاد میکنی؟!


(چاکر شما، احمدرضا)

تقدیم به تو...

امروز روزی بود که تا هزار سال دیگه تکرار نمیشه. دوست دارم بگم: یک لحظه شادی از این لحظه، هزار بار تقدیم تو باد...

دوست من، پیانو

سلام عزیزان.


وبلاگ دوم من هست دوست من، پیانو. قصد دارم توی این وبلاگ مطالبی رو که احساس میکنم در مسیر یادگیری پیانو ممکنه از دید دوستان رد شه و دیده نشه رو نشون بدم، که در آموزش خود من واقعا موثر و مفید بودن.


اگه علاقه مند بودین شاید مفید باشه واستون.


شاد باشین عزیزان...

Share/Bookmark

روزتون مبارک

دختران ایران زمین، روزتون مبارک 


عیدتون مبارک

عید همه ی دوستای گُلم مبارک باشه. شاد شاد شاد باشین و سرزنده همیشه

دروغ 13!

رفت بیرون، نه ببخشید، "به در" شد یعنی! چی؟! 13 رو میگم. رفتیم در به درش کردیم!!!

دقیقا در لحظات پایانی 13 بود که راه افتادم توی جاده، به سمت یه شهر دیگه! که کامل بندازم 13 رو بیرون از زندگیم!! می خوام توی این شهر بمونم یه چند روزی که از "به در" شدن این 13ه امسال مطمئن شم و یقین حاصل شه که دیگه بازگشتی توش نیست!


دروغ 13 رو البته گفتم و راه افتادم. هم به خودم، هم به دیگران! جالب بود، امسال کسی دروغ 13 رو به من نگفت، یعنی به زبون نیاورد، توی چشمشون می خوندم!! امسالی که اومده، باید سال جالبی باشه، چون شروع همه چیش جدید بود، حتی "به در" شدن "13"ش!!


از: احمدرضا زارعی

سال نو مبارک

سلام دوستان خوب من.


امروز، روز اولی بود که از سال 1391سپری شد. ورود همه ی دوستای عزیزم به سال جدید رو تبریک میگم. سال نو رو همراه با دسته دسته گُل های خشبوی خوشبختی و موفقیت واستون آرزومندم، موفقیت ها و شادی هایی که تا ابد واستون پایدار و ماندگار بمونه دوستان


سال نو مبارک

همش مال خودت..!!!

شنیدی میگن "دُم نداشته از سنین بسیار کوچکی!!" (این ورژن مودبانشه!!!) 


حالا این وصف ماست، که بر ماست!!! آقا، به جان خودم دستمال نمی بندن به سری که درد نمیکنه؟! جدی میگما؟! هی میگه لنگش کن!!! از اونورم میگه بادمجون بم آفت نمیگیره (البته نداره!). 


خود دانی عزیز، دیگه بعد نگی نگفتم فقط قربون دستت!!


توصیه هایی از یک دوست به یک دوست، به قلم: احمدرضا زارعی!!!!