چو از دل بر آید نشیند به دل

چو از دل بر آید نشیند به دل

دل نوشته های من...
چو از دل بر آید نشیند به دل

چو از دل بر آید نشیند به دل

دل نوشته های من...

گلی تازه

تو  رویِ گُلی تازه، با بویِ بهارانی

من عاشقِ دیوانه، می رقصم و می خوانم

تو چشمِ خماری شو، با چشمکی از حس ها

تا گُل بدهم با تو، باش ای دل و می مانم

چَه چَه شده ام تا تو، لبخندِ خدا باشی

از حالِ منِ عاشق، می دانی و می دانم

رنگ است که می بارَد، از پا بروم تا سر

من یا که تو ام اکنون؟! رفتست سر و جانم

تنها شده ام با تو، باشد که چنین باشد

تا اوجِ ابد شعرَت، ثبت است به دیوانم...


از: احمدرضا زارعی

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد