چو از دل بر آید نشیند به دل

چو از دل بر آید نشیند به دل

دل نوشته های من...
چو از دل بر آید نشیند به دل

چو از دل بر آید نشیند به دل

دل نوشته های من...

خوشا، چشیدنت...

برپا گشت و گسترده گشت و مرزیش نیست

غوغایی که در دل افکندی تو

به سلامی.


خوشا با تو زنده بودن

خوشا

با تو بودن

چشیدَنَت

که خزانم را بهار است و خشکیِ مرا سرزندگیست

به عطر نفسِ تو...


از: احمدرضا زارعی


بوسه

نگاهِ لرزانت را خواندم

به یقین

به

آرامش.

دست بر مغشوشِ تفکراتت کشیدم و خواندمت

به صبر

به

آسایش.


گره بست و بست لبانمان بر هم چو چشمان ما

لحظه ای را

بوسه ای را

که باش 

که هستم...


از: احمدرضا زارعی


روزتون مبارک

دختران ایران زمین، روزتون مبارک 


مانندی ات نیست

فرحبخشی و تازه گردانیِمان به شیرینِ نازِ خود

چه فورانش افتد به خود، خونی که در قلب انتظارِ خروج کشد و

چه خواهد که جریان یابد اندر رگ

تا شاید رقصِ زیبا اندامِ نامانندت را بیند

آن هنگام که در صورت به نشانِ شرم از زیباییِ تو سُکنی گزیند.

بچرخ و چرخِشِ دنیای مرا کُند فرما

که دنیا به نظاره نشیند و باز ایستد ز جریان

آن هنگام که جریانِ گیسوانت اندر زمان به چرخش آید.

 

مانندی ات نیست

بی مثالِ من باش

رزگون گَلِ همیشگی ام...


از: احمدرضا زارعی


طلوع زندگی

باید تا تکانید

خاکِ یک ساله را ز تن.


ای فردایِ من

طلوعت را به انتظار به نظاره نشسته دل

بِدَم

تا که تازه گردَدَم نفس اندر این سینه

ز رحمت مرحمتی فرمای و به وجود منتی افشان تا حلقه اندازَمَت به عزّت و غلامت گردم تا به ابد

که نابی چو طلایی درخشان

ای عطرِ طلوعِ زندگی...


از: احمدرضا زارعی


غوطه ورت بودن را خوشتر باشد، یا بودنت؟

در دستانت بود

دستانم.

گفتی تا که آرام باشد آشفته ی درونم

آرامشم بخشید لبخندِ نگاهت

برقِ نوازشِ زیبای چشمانت.

گفتی تا رها باش

تا غوطه ور گشت بر کرانه ی زندگی تنِ لرزانم

دست ها گشوده و رو کرده به آسمان

تا که بارانش بارَد از امید و آسودگیِ خیالی فرح بخش.


چو سبک گشت وجودم

رهایش کرد دستانم را دستانت

جدایش کرد و فاصله افتاد و نبودَش از گرمای دستانت، گرمایی.


نمی دانم

غوطه ورت بودن را خوشتر باشد

یا بودنت؟


از: احمدرضا زارعی


عروسک

زیباست، وقتی که عروسی کوچک باشه، توی دستای یه دختر زیبا...

زشته ولی، وقتی که واسه خیمه شب بازیِ همون دختر زیبا استفاده شه!!!


حواسِت باشه، زیادن کسایی که دنبال عروسک واسه خوش گذرونیشون میگردن!!!!


از: احمدرضا زارعی


زنده خواهم ماند

امکانی هست

هرچند کم

هرچند کوچک

ناچیز

اما هست امیدی به دیدارت.

پس

زنده خواهم ماند...


از: احمدرضا زارعی


تو، تنها معنای بودن

فاجعه یا عشق

که گاه خواهم تا انسان نبودن را فرصتی بخشم

تا توانم که به پرواز آیم

چو کبوتری تشنه

که بر بامت نشیند.

تا توانم که شناور گردم

چو ماهیِ سرگشته به دریای محبت تو.

تا توانم که سر تا به پا سوزم

خاکستر گردم

چو ققنوسی به آتشِ بوسه ی جانگدازت که امانم بُرَد از گرمایِ عطرِ لبانت.


گاه خواهم تا ز خود برون گردم

بی خود گردم

تو گردم

تو

تنها معنای بودنِ من


از: احمدرضا زارعی


بی همتا

چشم را زان زمان که اولین بارم بود گشودنش را

تا به آخرینش که خواهدم بود بستنش را

به تو عادت خواهم داد

که تنهای تنها

تو را بیند

تو را و بس

که دنیاییست حضورِ تو ماه رویِ بی همتا.


تو

باش

و دیگر هیچم آرزو خواهد شد

زیباترین آرزوی من

ای

عشق من...


از: احمدرضا زارعی