ستاره گشتی و
دنباله دار.
گذارت به لحظه ای بود و
چو دید تو را دنیا
به تکاپو افکندَش از خواستن
که
دهی به محبت نشانیِ آرزوهایش را.
به تقلا فکندی مرا به خواستنِ تنِ نیلوفریِ خود
شکوهِ بهشتیِ خود
آوای زیبای چرخشِ باد به گلزارِ گیسوانت را.
از: احمدرضا زارعی
سراب است و شیرین
کلام است و دل نشین
گواراست و دور
دلرباست و پر ز شرور
نیم نگاه و لبخندی که ز کمانِ ناز بی امان به سویمان افکنی.
جرعه ای بخش و مسحورمان گردان
ز اقیانوسِ الطافت
ای عشق...
از: احمدرضا زارعی
تا حال شده با شنیدن بوی یه عطر، میخکوب شی؟!
چقدر خاطره در همون لحظه، که شاید از ثانیه هم کمتر باشه رد میشه از جلو چشمات. ممکنه لبخند بزنی، ممکنه اخم کنی، ممکنه وابِری (یعنی یخ کنی!!)، بترسی!!
خدا لبخند رو نصیبت کنه وقتی رایحه ی گذشته ی یار به مشامت میاد...
از: احمدرضا زارعی
چگونه نظریست از تو
که گر صد نه، هزاران نظرم به چشم آیند
ندهندم آرامشی که تو به یک گرداندنِ زیبا نگاه خود در قلب حاصِلَم آری؟!
آرامم کن...
از: احمدرضا زارعی
پشتِ پنجره ی کلامِ عاشقانه ات
به انتظار نشسته دل
لحظه ای نظر افکن و ویران کن
سکوت سرد وجود عاشق را
جریان انداز به رگ هایم
گرمای بوسه هایت را
زنده کن
مرا
محبوب من...
از: احمدرضا زارعی
پس از تو
هیچ نیست که معنایی دَهَدَم به زنده بودن
تو نهایتی
به بودن
تو آغازی
به بودن
تو آوازی
به سرودن.
خطوطِ خداییِ غزلِ خود را نشانم ده
تا ز اعماقِ وجود فریادت زنم
ای ماوای عاشق
از: احمدرضا زارعی
آفتاب است و تابان
پدر
آرام است و مهربان
مادر
دلگرم گردم به نوازشِ
برادر
شاد گردم ز همراهیِ
خواهر.
به جلالت
مگیرشان از من...
از: احمدرضا زارعی
کلامِ عشق را گاه معنایی نیست
آن هنگام که معشوق جدالِ عاشق را بر ناتوانیَش پندارد
آن لحظه که دلبر بر دلی که بربوده خندد که
"کودکی بیش نیست"!
عاشق جاویدان است و عشق پایدار
که معشوق را گاه توانی بر سنگینیِ ادراک نیست!!...
از: احمدرضا زارعی
به طلسمَت چشم دوخته دل
که بی طلسم لبانم را بوسی
که دیربازیست جان باخته ام و
شیرین وار به تسخیر در آورد درونم را
نگاهت.
تو
بی جادو
خدایی...
از: احمدرضا زارعی
من پرنده ام و
تو بالی بر من.
بی تو پرواز نتوانم
بی تو
بودن نتوانم
بی تو
معنایی نیست مرا
همیشگی ام باش...
از: احمدرضا زارعی